آیا یادگیری زبان دوم در خردسالان با روشی که بزرگسالان یاد می گیرند فرق دارد؟
از دو بعد تفاوت های اجتماعی و عاطفی و بعد شناختی و ذهنی
کودکان با زبانی متفاوت تر از بزرگ تر ها حرف می زنند چه در زبان دوم و چه زبان اول
زمانی را فرض کنید که برای کودکان کتاب داستان می خوانید یا کودکان با همسالان خود بازی می کنند کودکان از چه عبارت های ساده کودکانه ای استفاده می کنند و با بزرگسالی که در جلسات کاری یا هنگام مطالعه هستند را مقایسه کنید می بینید که پیچیدگی و تراکم زبانی در هر دو زبان با یکدیگر تفاوت زیادی دارند این تفاوت به این معنی است که خردسالان زبانی را می شنوند که پردازش آن بسیار ساده است
و برای درک این گفته ها سرنخ های زیادی در اختیارشان قرار میگیره مثل تصاویری که در کتاب های داستان استفاده میشه تا مفهوم را به کودک برسونه یا استفاده از شخصیت های عروسکی
یادگیری زبان از سن کم یک مزیت است زیرا کودکان بزرگتر، نوجوانان و بزرگسالان در حین یادگیری زبان دوم خودشان را در معرض انتظارات بیشتر و شرایط اجتماعی پیچیده تری می بینند.
همچنین کودکان اغلب با آن فشار عاطفی که بزرگترها در حین یادگیری زبان خارجی متحمل می شوند روبرو نمی شوند. در واقع کودکان شغلی ندارند که متوسل به مهارت های زبانی آنها باشد و اغلب اشتباهات زبانی خودشان را شخصی قلمداد نمی کنند و از اینکه احمق به نظر برسند شرمنده نمی شوند. اما بزرگسالان اغلب نگران تمامی این مسائل هستند اما کودکان به اشتباهات زبانی عادت دارند.
در بزرگ ترها انتظارات بیشتری میره هم خودشان و هم دیگران این انتظار را دارند و عوامل عاطفی تاثیر زیادی بر یادگیری دارد. در کودکان نبود همین فشار عاطفی یک مزیت محسوب میشود نسب به بزرگسالان.
تفاوت های مغزی و شناختی
از این تفاوت با نام های دوره های حساس یا بحرانی و یا طلایی یاد می شود.
بین بزرگسالان و کودکان تفاوت های مغزی وجود دارد که خود این موضوع باعث شده که تکیه کلام هر چه جوان تر بهتر در بین والدین رواج بیشتری پیدا کند.
در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی بسیاری از دوره حیاتی در یادگیری زبان حرف می زنند.
دوره حیاتی در بخش هایی از قلمرو حیوانات به طور مثال یادگیری آواز خواندن در جوجه پرندگان مشاهده می شد. منظور این بود که یادگیری بعضی از مهارت ها بعد از اتمام یک دوره خاص از روند رشد موجود زنده نا ممکن میشود و بنابراین از این موضوع برای فرزند انسان هم چنین گفته می شود که فرزند انسان نیز ممکن است چنین چیزی را تجربه کند. اگر وقتی خیلی کوچک هستند در معرض اطلاعات کافی زبان دوم قرار نگیرند حنجره آنها بسته شده و نمی توانند حرف بزنند و حتی اگر بعد از این مرحله در معرض زبان قرار بگیرند دیگر امکان یادگیری مهارت های پیچیده زبانی به طور کامل وجود ندارند. سال ها تحقیق و بررسی سعی بر اثبات این موضوع داشته اما اخیرا تحققاتی توانسته دلایل خوشبینانه ای برای یادگیری زبان دوم در طی دوران کودکی ارائه دهد. و در حال حاضر محققین در مورد دوره های حساس که برای توانایی های متفاوت مانند لهجه،ترتیب واژگان و ساخت و نحو که دوره های توقف تدریجی زودگذر است صحبت می کنند این دوره در حدود سن ۶ سالگی تا اواسط نوجوانی است. محققین به وجود تغییرات مغزی در طی دوران کودکی باور دارند و این اطمینان را به ما می دهند که هر گونه کاهش در توانایی یادگیری زبان تدریجی است و با این که این توانایی هرگز ناپدید نمی شود اما تغییر می کند.
در واقع هیچ نقطه توقف کاملی وجود ندارد و برای همه جای امیدواری است به ویژه اگر انگیزه قوی و گرایشات مثبت برای یادگیری زبان دوم وجود داشته باشد کودکان بزرگتر و بزرگسالان می توانند گام های بلندتری بردارند و اغلب سریع تر از خردسالان زبان یاد میگیرند.
توانایی یادگیری زبان دوم در کودکان در خردسالی تغییر می کند اما بعد از یک سن خاص هرگز ناپدید نمی شود. برای اینکه بدانید بهترین سن یادگیری زبان دوم چه زمانی است می توانید این مقاله را بخوانید.