Give up:
Phrasal verb
/gɪv ʌp/
Stop trying, surrender
دست کشیدن، قطع امید کردن
Darren has decided to give up football at the end of this season.
دارن تصمیم گرفت که در پایان فصل فوتبال را کنار بذاره
She gave up her job and started writing poetry
او کارش را کنار گذاشت و شروع به نوشتن شعر کرد
Why don’t you give up smoking?
چرا سیگار را ترک نمی کنی؟
I give up. What’s the answer?
من منصرف شدم، جواب چیه؟
You shouldn’t give up so easily.
شما نباید به راحتی تسلیم بشید یا کنار بذارید
He wasn’t good at tennis, but he didn’t want to give it up.
او در تنیس خوب نبود اما نمی خواست که آن را رها کنه